با دسته های گل و هدیه های دانشجویانی که دفاع کرده بودند به سمت تاکسی رفتم، پسر بسیار جوانی با دیدن من و وسایلم، از نشستن بر روی صندلی جلو صرفنظر کرد و رفت پشت نشست، تشکر کردم و به راه افتادیم، پولم ده هزارتومنی بود و راننده بداخلاق پول خرد نداشت، پسر کرایه مرا حساب کرد، گفت : ارزش حرف شنیدن از راننده را ندارد
یک گلدان کوچک کاکتوس بین هدیه هایم بود، آن را به پسر دادم و نگران که مبادا جلوی بقیه مسافران خجالت بکشد و رد کند
لبخند زد و قبولش کرد
دخترک برای دفاع عجله داشت، شوهرش او را کتک می زد و با ادامه تحصیلش مخالفت می کرد،نمی خواست تمدید کند. استاد راهنما و دانشکده همکاری کرده و جلسه اش زودتر از موعد برگزار شد.
هنگام دفاع در صفحه تقدیم پایان نامه اش نوشته بود: تقدیم به همسرم
راننده سواری با دختر شاد و پرگو آشنا از کار درآمد و مدت طولانی احوال پدر و مادر و بقیه را پرسید و دختر با شادمانی و خوشرویی جوابش داد
راننده یاداوری کرد که خواهر مرحوم را هم چندباری سوار کرده و پرسید : چهار سال شد؟
دختر جواب داد:
پنج سال و سه ماه
رها زده با سیگار مبل مامانه را یه کوچولو سوزونده،
بعد اسفند دود کرده و ریخته رو مبل که صحنه جرم را دستکاری کنه،
مبل سوراخ سوراخ شده
می گه: دریایی از کمد در آثار این نقاش موج می زند
،
،
،
،
آقا الان من اصلا کاری به درست یا نادرست بودن حضور کمد در آثار اون نقاش بدبخت ندارم، الان فقط به استخوانهای مفهومی به نام مضاف و مضاف الیه فکر می کنم
آخه دریای از عشق ، دریای از ماتم، دریای از گل حتی
دریای کمد آخه؟
بی انصاف حتی تصورش دردناکه ، چه برسه شنا
این انگشت کوچیکه که گوشه کمد می خوره دیدی دردشو؟
حالا یه دریا کمد و انگشت کوچیکه؟!!!