گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

دو حالت دارید: یا فالاچی را نمی شناسی، یا حالت اول

طرف عکس پروفایلش را اوریانا فالاچی گذاشته با یکی از جملات فمینیستی او، اون وقت چروکهای صورت فالاچی را  رتوش کرده 

این خل های دوست داشتنی

استاد من خیلی تلاش کردم ، نمره مو کم دادیددددد

مقاله ات تحلیل نداشت

استاد کلی فیش برداری کردممممممم

تازه جامعه آماریت هم ایراد داشت

استاد چند بار رفتم کتابخونه ملیییییی

بیشتر اصرار کنی، نمره تو کم می کنم

استاد تازه گشت ارشاد هم بیرون کتابخونه منو گرفت و تا گیشا منو بردن 

خب؟ 

نمره اضافه کنید

بابت چی، گفتم که جامعه آماری و تحلیل هایت.. 

نه بابت گشت ارشاد


و آرزو می کنم مثل فیبی خودم باشم

تعطیلات خود را چگونه می گذرانید؟ 

صبحها ی زود ، خوشحال از اینکه مجبور نیستم صبح زود بیدار شوم، بیدار می شوم و  در تخت می مانم و وب گردی می کنم

ماساژ می روم، روغن های با بوی پرتقال و اسطوقدوس ، موزیک ملایمی که صدای جریان آب در زیر موسیقی شنیده می شود، عطر عود و خانمی با دستانی مهربان و قوی که تک تک عضلات منقبض را پیدا می کند و تا ازادشان نکند، ول کن معامله نیست

در خیابان راه می روم و هر رستورانی که از فضایش خوشم بیایید و هر غذایی که اسم  خوشمزه ای دارد را انتخاب  کرده و می خورم

عصرها با کافی شاپ ها  و گروه های مختلف دوستانم همین کار را انجام می دهم

آرایشگاه می روم و مدل مو و ابرو را عوض می کنم و سرو صورت را صفا می دهم 

شبها فرندز را برای چندمین بار نگاه می کنم و قاه قاه می خندم  و به رها زنک می زنم   تا صحنه مورد نظر را تعریف کنم و دو تایی دوباره اینقدر می خندیم که قضیه لوث شود

تخمه، آجیل هندی، چیپس و ماست فلفلی و انواع دمنوش خریده و کنار میزم را پر کردم و  در حین فیلم دیدن می خورم  و تمامی اشغالهایش را در اطرافش ریخته ام و اصلا هم قصد تمیز کردن خانه را ندارم 

تلفنهای دانشجویانی که دلشان تنگ شده را جواب می دهم و در جواب محبتهایشان در تلگرام ایکون گل می فرستم 

در وب  طراحی باغچه و حیاط  را نگاه می کنم و برای باغچه و حیاط خانه شمال برنامه ریزی می کنم


نارسیسم حاد و غیرقابل درمان

استاده هنوز در حال تدریس  روش تحقیق توصیفی است  و از روشها و رویکردهای جدید هیچ اطلاعی ندارد ، علاوه بر آن کلاسهای به شدت خسته کننده و فن بیان داغانی دارد

موقرمز در تلاش که شکایات دانشجوها را به گوشش برساند تا اندکی خودش را رشد دهد 

در جلسه بین  صحبتها به او می گوید که دانشجویان ناراضی هستند از دانشگاه، استادها، ، انتظاراتشون زیاده ، 

اونم متعجب که چرا

موقرمز می گه: خب مثلا وقتی بینامتنیت درس می دم اگه بپرسن گفتگومندی باختین چیه و من ندونم خیلی بده دیگه... 

استاده  با تاسف برای موقرمز سر تکان داده و می گه: بله خیلی بده براتون

و جاده و برف و موسیقی درونم

دیشب تا دوازده  مهمان عزیزی داشتم، صبح ساعت چهار بیدار شدم و اژانس گرفتم و رفتم ترمینال ، پنج و نیم راه افتادم به سمت شمال و ظهر رسیدم اونجا برای جلسه دفاع دانشجو و بعد از جلسه  برگشتم ترمینال و  سوار شدم و عصر رسیدم تهران 

به رها  پیغام  دادم: رسیدم تهران، کجا بریم؟

جواب می ده:می دونی  تو یه بیماری ، اما ژنتو باید تکثیر و تزریق کنن به دهه شصت و هفتاد تا بیماریت شیوع پیدا کنه