گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

گیس طلا

در اینستاگرام و فیس بوکgisoshiraziهستم

بازگشت

از هنجن برگشتم، عکسها را در اینستاگرام گذاشتم، جای همه گی خالی

مردم مهربان شده اند

مرد در جلوی عابربانک دستپاچه شماره حساب را وارد می کرد اما هر بار ناموفق بود، دختر جوان پشت سرش گفت: می خواهید برایتان بخوانم

مرد نفسی به راحتی کشید و بقیه صف در آرامش منتظر شدند تا کار آن دو تمام شود

زنی از گاری لبو و باقلی خرید، کمی جلوتر دختری عقب مانده ،در میان زباله ها به دنبال غذا می گشت، زن به خریدهایش نگاه کرد و لبو را انتخاب کرد و به دختر داد

در اتوبوس شلوغ دختر وارد شد، صندلی خالی نبود، دختری همسن خودش روی تک صندلی اش کنار کشید، دومی آمد کنارش نشست

زنی بچه به بغل در کوچه طولانی راه می رفت، زنی میانسال سوار بر تاکسی تلفنی بود، از راننده خواست که مادر و بچه را سوار کند

زن و شوهری با بسته های سنگین بالای پله های مترو بودند، چند پسر جوان شلوغ کنان پایین می رفتند، متوقف شدند و از آنان پرسیدند: کمک می خواهید؟

اینها را همه در همین ایران خودمان دیدم ، در همین یک ماه گذشته

معجزه

پدرم هیچوقت هیچ دوستی نداشت، ارتشی تنها و مغروری با خلق و خوی خاص خودش،  در اتاق خودش، روبروی تلویزیون خودش 

عمرش را در سکوت می گذراند

حالا اتفاق عجیبی بین او و دوقلوها رخ داده است، ساعتها در حیاط با آنان بازی می کند، تمامی خواسته های کودکانه شان را براورده می کند، حتی برای آمدنشان و بازی آینده،برنامه ریزی می کند

ان دو نیز به شدت دوستش دارند و مادرک را دعوا می کنند که کار زیادی بر عهده بابایی می گذارد و او خسته می شود

دیشب مادرک با حیرت از قلی می گفت که صبح رفته بابایی را بیدار کرده که پاشو بازی

در خانه ما از خواب پریدن بابا سالهاست که گناهی نا بخشودنی بوده است

و بابا تنها در جوابش گفته : حالا بیا تو بغلم یککم بخوابیم

و قل دست در گردنش انداخته و خوابیده!

باید بازم بدنیا بیام

یه اپ روی ایپدم کشف کردم( خدا مرگم بوده کی فکر می کرد یه روز به این زبون یاجوج و ماجوج حرف بزنم)  

یه مزقونی رو این ماسماسک پیدا کردم که هوای شهرهای مختلف را با تصاویر  نشون می ده

منم به جز هوای تهران و شیراز و شمال

هوای یه شهری تو اسپانیا، یه دونه تو استرالیا و یک جایی تو چین را روش سیو کردم

هر از گاهی در روزهای بارانی از اینکه شهرم در اسپانیا افتابی است ذوق می کنم

یا وقتی در اون یکی شهرم تو چین داره برف می یاد، هیجانزده می شم

بعد دماهاشونو با هم مقایسه می کنم و شدت بادو

بعد تصور می کنم الان اونجا چی پوشیدم و چه جور نسیمی به صورتم می خوره

می خوام مزقونو ارتقا بدم ، 

شهرهای محل سکونتم خیلی زیادن

و شرمنده ام که جواب آزمایش همیشه مثبت است

زمانی که به خصوصیت، حساسیت یا ویژگی نامطبوعی در  همکاران، دوستان و فامیل بر می  خورم ، مرض این دارم که مدام آزمایشهای انسانی ترتیب دهم که تا به من اثبات شود که طرف دروغگو ، حسود و یا خسیس است

گمان می کنم در ته ذهنم آرزوی این را دارم که  معلوم شود اشتباه از من بوده است