-
دومین زادگاه من
سهشنبه 23 آبان 1396 07:10
دیروز وقتی بقیه استادان حیرتزده اشکهای من بعد از دیدن عکسهای زلزله شده بودند، نمی توانستم برایشان توضیح دهم که من در سرپل ذهاب بزرگ شدم، که حتی در این ویرانه ها هم می توان تشخیص داد این شهر چندان تفاوتی با چهل سال پیش نکرده، همان فقر و همان خاک و همان چهره های رنج کشیده
-
در میانه، معلق
شنبه 20 آبان 1396 08:07
صبح است، از سفر ی شیرین و پاییزی بازگشته ام. خوابی دلچسب داشته ام و حالا گیج ومنگ دمنوشی درست کردم، پشت میزم نشسته امو خبرهای این چند روز را می خوانم و سعی می کنم که به جهان روزمره گی هایم باز گردم. سخت است چقدر این دو جهانم از یکدیگر دورند، خیلی دور
-
عکسها را در اینستاگرام می گذارم
شنبه 13 آبان 1396 18:20
به دیدار پاییز رفتم در جنگلهای گلستان، جاده توسکستان به خود قراری دارم که تا پایان پاییز هر هفته یک ملاقات با این زیباروی پری پیکر بگذارم
-
خب اگه اینقدرقیافه اش خود متشکر نبود از حرفش، منم اینقدر نمی خندیدم که اون طور گریه اش بگیره
چهارشنبه 10 آبان 1396 10:11
- و در اساطیر ایران این هوشنگ بود که پیدایش آتش را برای مردم ایران زمین به ارمغان آورد..، -ولی استاد ،شما اشتباه می کنی هوشنگ نبود. -نبود؟ کی بود پس؟ -لولو بی ها بودن! -لولو بی کیه؟!!!! -انسان های اولیه
-
دردم گرفت ، خیلی
سهشنبه 9 آبان 1396 12:50
دیروز سر کلاس بچه های ارشد هیچکس علی اشر ف را نمی شناخت
-
بشین پسرجان تا بگویمت
پنجشنبه 4 آبان 1396 08:07
معمولا صبح زوردتر از بقیه می رسم دانشگاه، زمانی که خدمتکارها هنوز در حال کارند، امروز مرد جوان میز شیشه ای را تمیز کرد و چای تازه دم و بیسکوییت گذاشت و مرا به خوردنش دعوت کرد، در حالی که به بقیه اتاق می رسید ، من و من کنان گفت:سوالی داشتم خانم دکتر؟ -بپرس -من تو این خونه قدیمی ها که می رم، ۱۰۰ساله ، این مسجدا ۵۰۰ساله،...
-
گزارش یک روز جمعه
شنبه 29 مهر 1396 09:40
از خواب بیدار شدم و پارچه و پتو را از دور سرم باز کردم، از ترس عنکبوتها شکل آخوندا می خوابم. لرزان لرزان چراغهای حیاط را خاموش کردم و همانطور خوابالو نارنگی هدیه همسایه را پوست گرفتم و خوردم تا چشمهام باز شد رفتم تو حیاط و انجیرها را چیدم، یک دفعه همه با هم رسیدند و من دستم فقط به پایینی ها می رسد، بقیه را گذاشتم برای...
-
خدایی
پنجشنبه 27 مهر 1396 19:07
دخترکی دانشجویم است ، پر انرژی و شیطون که چون پروانه به مفهوم دقیق کلمه دور و برم می چرخد، اصرار دارد که مرا از روستا به دانشگاه ببرد و بلعکس، به قرار دکترم برساند، خرده کارهایم را انجام دهد و... و من به طور خشن و مصممی در حال مقابله با او هست و نمی پذیرم فقط مشکل این است که او در لجاجت دستکمی از من ندارد ضمن اینکه...
-
منم بهش قپل دادم از سطل اشغال سر کوچه مون یه گربه براش بخرم ، خوشگل
یکشنبه 23 مهر 1396 08:10
ابجی کوچیکه عکس یک گربه گوش خوابیده را برای خواهرا فرستاده می پرسه :می شه از این گربه براش قیمت کنند که از اتریش براش بفرستند؟ آبجی پسطی براش عکس و قیمت هشتصد یورویی گربه را می فرسته می پرسه از اینا؟! ابجی کوچیکه نوشته: خوب که نگاه می کنم می بینم مرغمون خیلی شبیه گربه است!
-
کرم ناخوداگاه جمعی
شنبه 22 مهر 1396 10:08
رها اهنگ هنگامه تو ماشین گوش داده و حالا دم به دقیقه به همه همکاراش می گه: تو کجا بودی تا حالا؟ آخر یکی از همکارا می گه :مشکل تو اینه که آهنگ را تا آخر گوش ندادی اینطور کرم مغزی شده برات و برای اینکه از شرش خلاص بشن آهنگ را براش سرچ کردند و در دفتر پخش کردند و همه گوش دادند و حالا نتیجه این شده که همه همکارها با هم می...
-
نه مقاله دختر همسایه هم مورد قبول است!
پنجشنبه 20 مهر 1396 09:38
- و دو نمره پایان نامه بابت مقاله است، یعنی نمره تون ار ۱۸ کم می شود و اگه مقاله بیاورید ، این دو نمره اضافه می شود - مقاله باید مال خودمون باشه؟
-
خواهم رفت
دوشنبه 17 مهر 1396 20:35
پاییز که می شود وسوسه ای قدیمی چون بادی دیوانه به سراغم می آید، همان نسیم فیلم شکلات که زن کولی را به رفتن وسوسه می کرد وسوسه رها کردن وسوسه آزادی وسوسه زندگی واقعی در پاییز ها دلم می خواهد درس و دانشگاه و مشق و دانشجو را برای همیشه رها کنم و بروم بی دغدغه بازگشت ، بدون ترس از آینده ، فقط به مقصد بعدی بیندیشم پاییز که...
-
گزارش صبح یک روز تعطیل
پنجشنبه 6 مهر 1396 10:43
امروز اولین روزی است که بی کارم در جریان تابستان پر دردسرم بودید، جستجوی خانه، ماجراهای خرید خانه در تیرماه ، درگیری با صاحبخانه قبلی که پولم را نمی داد و اسباب کشی در مرداد ماه و فورا بعدش شهریور که جلسات دفاع دانشجوها در شهرهای مختلف و پشت سر هم و دیوانه وار نفهمیدم کی مهر شروع شد و اما امروز اولین روزی است که من...
-
نپرسیدم، چون لازم نبود!
سهشنبه 4 مهر 1396 18:17
دوستم تصادف کرده، ماشین داغون شده اما خودش خوشبختانه سالمه، به چند تا از دوستای مشترک گفتم تا جهت دلداری بهش زنگ بزنند و تمام اون دوستای مشترک پرسیدند: کی مقصر بود؟ -نمی دونم -نمی دونی؟ چرا نپرسیدی؟ و من گیج می شم، همچین مواقعی رها همیشه به من می خنده و می گه: آخه واسه تو سوال ایجاد نمی شه ! واقعیت اینکه آگاهانه...
-
حتی پس از چهل سال
یکشنبه 2 مهر 1396 21:40
شما مرا به نام گیس طِلا می شناسید، نویسنده وبلاگی که تخیلش کرده اید و بارها آن تخیل را برای من توصیف کرده اید که مرا شاد و شوخ می بینید، که مرا شجاع و متهور می شناسید ، مرا کسی می بینید که بر سرنوشت خود یله زده است و هیچکدام به ذهنتان نمی رسد که من هنوز خواب پایان کودکی ام را می بینم کودکیی که با برخورد راکت های سیاه...
-
آغاز سال تحصیلی بر شما و من مبارک باد!
یکشنبه 2 مهر 1396 07:34
دانشجو پیغام داده: استاد حضور داور سر جلسه دفاع ضروریه؟! گفتم: نه بابا، احتیاجی نیست، فقط خودم و خودت می ریم سر جلسه ، بیست هم می دیم بهت! گفت: شوخی کردید استاد؟ !!!
-
و همه می خندیدم
دوشنبه 27 شهریور 1396 19:08
در ماشین سکوت است ، از چرتم بیدار می شوم، صندلی جلو نشستم، راننده سواری تهران شمال آشناست، مرا به مسافر صندلی عقب معرفی می کند و می گوید، خانم دکتر خواهر قیامت من است، نشنیده بودم این اصطلاح را ، خواهر در قیامت تعریف می کند از روستایش و کشاورزی و کندوی عسل واقعی که دارد، عسلی بدون شکر، خالص و از زخمها و دردهای می گوید...
-
نه بابا مردم چی می گن، واه واه واه
یکشنبه 26 شهریور 1396 10:55
نتایج کنکور آمده و دوستان و فامیل و اشنایان همه هیجانزده و درگیرند و من حیرت زده ام از این جماعت درگیر! نمی بینند؟ زمان بسیار تغییر کرده ، دیگر دانشگاه و رشته سرنوشت فرزند شما را شکل نمی دهد، دیگر دکتر و مهندس شدم الزامی بر امنیت مالی و شغلی نیست این را که همه می دانیم پس چرا این همه هیجان و استرس و پول که خرج می...
-
تبصره: حدیثی هست نمی دونم از کی که کجا می گه: بترس از آدمی که خودشو پست می شمارد
شنبه 25 شهریور 1396 08:19
همکاری دارم که ازش بیزارم، دلایلی هم دارم، دروغگو است، تهمت می زند و بدتر از همه بیسواد است ، اطلاعاتش در حد کاردانی هم نیست چه برسد به دکترا، آن وقت اصرار دارد سخت ترین واحد ها را بگیرد و سر کلاس خاطره تعریف می کند به شیوه خودم کاملا عواطفم را نشان دادم و از او دوری می کنم ، اینقدر تابلو که تمام همکاران و دانشجویان...
-
گاد بلس اینترنت
چهارشنبه 22 شهریور 1396 22:51
خیلی با اینستاگرام و فیس بوک حال می کنم و لازم دانستم دوباره در ستایش آنها بنویسم فیس بوک را به دلیل ارتباط چهره به چهره با خواننده ام دوست دارم، نامشان را می دانم، از حال و روزشان با خبرم، از عروسی و عزاهایشان و شادی و غم ها ، از سفرها ی درون و بیرون اینستاگرام را به خاطر عکس دوست دارم، در وبلاگ و فیس بوک عکس گذاشتن...
-
اشاره به ویزیتی که من به دکتر روانشناسم می دهم
سهشنبه 21 شهریور 1396 19:46
داشتم ماجرای امروز را برای رها تعریف می کردم که شخصی کاملا مودبانه به من توهین کرد و من کاملا غیر مودبانه جوابش را دادم و او هم فرار کرد از اتاق بیرون رفت بعد هم شاهد ی که در صحنه حضور داشت با حیرت گفت : بدجور زدید در برجکش، چه طور اینطور با آرامش منفجر می کنید؟ رها می خنده می گه :می گفتی داداش خرج کردم براش !
-
لذت می برم
دوشنبه 20 شهریور 1396 21:29
من بسیار مرگ اندیشم، می دانم که راه فراری نیست، همه در آستانه ایم و همین دلیل لذت جویی من است اینکه می دانم باید بروم، باعث می شود که هر لحظه ای که به خوشی نگذارد ، حیف شده باشد غمهایم را هم کمرنگ می کند، مرگ، اینکه بدانی میمیری ، تو و آنچه که آزارت می دهد ، همه می میریم، قضیه را خیلی قابل تحمل می کند تنها تفاوتم این...
-
به دلم نشست
شنبه 18 شهریور 1396 20:45
همسایه روستا در زده و مرا برای جشن نوه دار شدنش دعوت می کنه، زن در حال صحبت می گه: فقط اهل ده را دعوت کردیم غریبه بینمون نیست دیدم مرا هم یکی از اهالی روستا می داند
-
منطقش را
یکشنبه 12 شهریور 1396 13:28
- خب سوسکه بالاخره گفت کدوم خوشمزه ترید؟ -نه از اون نپرسیدیم -چرا؟ -از سوسک باید برای مزه های تلخ پرسید، از زنبور عسل باید بپرسیم کی خوشمزه تره -!!!
-
نمی شه بیاریش رو گوشی مامانم؟
جمعه 10 شهریور 1396 20:42
یعنی دوقلوها کشف کردن که این خانمه تو ایپد سوال جواب می ده ، قشنگ ماجرای کندی فیلم her رخ داد: مغازه تبلت فروشی کجاست؟ این سوراخ چیه؟ فارسی بلدی حرف بزنی؟ کلاغ به فارسی چی می شه؟ عکسای منو دیدی؟ اسمت چیه؟ شماره تلفنت چنده؟ منو دوس داری؟
-
نظرسنجی
پنجشنبه 9 شهریور 1396 23:06
دوقلوها نگران هستند که پشه نیششان بزند، دارم دلداریشان می دهم که پشه مرا نیش می زند نه آنها را چون من خوشمزه تر هستم وسط بحث شدیدی هستیم که کی مزه چی می ده یک دفعه چشمشون به یه سوسک بزرگ می خوره که از بالکن داشت وارد می شد منتظر ترس و جیغ و دادشون بودم که شنیدم دارن بهم می گن : از سوسکه بپرسیم کدوم خوشمزه تریم؟ بعد به...
-
خوردی قبلا؟
پنجشنبه 9 شهریور 1396 16:07
دوقلوها اومدن تهران، رفتیم تو مغازه براشون بستنی خریدم، دوتاشون سرشون تو ظرفه دارن طعمهای مختلف را امتحان می کنن، یمیشون سرش را بالا آورده با لبخندی غیرقابل توصیف می گه: بستنی آبیه مزه آسمون می ده
-
و مدام از خودم می پرسم اگر این دو افغانی نبودند، من همین برخورد را داشتم؟
چهارشنبه 8 شهریور 1396 12:08
دیروز در صف عابر بانک ایستاده بودم، ظهر بود و گرم بود و صف طولانی، مادری با دختربچه اش در حال کار با دستگاه بودند و زمان بسیار طولانی می گذشت، از اینکه مادر به کودک اجازه می دهد دکمه ها را فشار دهد عصبی شده بودم، ضمن اینکه از همان فاصله هم می فهمیدم دخترک اشتباه می کند و دوباره از اول زمان باز هم می گذشت و پاهایم از...
-
این ستایش نوستالژی بود یا کلا قهوه ای اش کردم؟
سهشنبه 7 شهریور 1396 19:07
امروز رفته بودم به محله ای که اولین بار در انجا تدریس کردم. برای تجدید خاطره نرفته بودم کاری پیش آمده بود و من ناگهان متوجه شدم که این همان میدان است انچه که حیرتزده ام کرد فقدان هر گونه احساسی نسبت به انجا بود. هیچ نوستالژی وجود نداشت . من کاملا در حال زندگی می کنم و گاهی اوقات در آینده اما گذشته برای من بدجوری گذشته...
-
در ادامه پست قبل
سهشنبه 7 شهریور 1396 10:45
من: کوفتت بشه پویا: گوینده سند خانه را در آغوش کشیده و به خواب آرامی فرو می رود!